حرف هایی که همین جا، در فضای مجازی دفن می شوند...
✍🏻الان، ساعت شش عصر، شروع به نوشتن مقدمه رمان سوم خود کرده ام، در حالی که هنوز نمی دانم چه می خواهم بنویسم. انگشتانم بیکار بودند و ذهنم آزاد. دستانم را روی دگمه های کیبورد حرکت دادم تا هم انگشتانم سرگرم بازی شوند و هم این وسط، جملاتی شکل بگیرند و مقدمه ای بسازند برای شروع یک داستان بلند.
سه ماه قبل، اولین رمانم را نوشتم و فرستادم به یک نشریه معتبر برای چاپ، اما از آن به بعد، چه حرف هایی که نشنیدم! یک نفر می گفت :« کار خوبی نکرده ام که اولین رمانم را داده ام چاپ کنند. مردم من را از کجا می شناسند که بخواهند پول بدهند و کتابم را بخوانند؟» انگار همه نویسنده ها یک شیپور بزرگ می گیرند دستشان و توی خیابان ها جار می زنند که آی مردم، من نویسنده ام. متوجه شدید؟ حالا بروید کتاب من را بخوانید. دلم می خواست بگویم:« آخه زن حسابی، بالاخره باید کتابی، چیزی چاپ شود تا مردم اسم یک نویسنده به چشمشان بخورد. مگر فضای مجازی چه قدر توانایی معرفی یک نفر را دارد؟ گیرم که ده هزار نفر هم مطالب من را درون کانال ها و سایت های مختلف بخوانند. آن وقت من نویسنده ای می شوم که همه او را می شناسند؟ آیا پائولو کوئیلو یا نویسندگان مطرح دنیا، این گونه معروف شدند؟ یا برای نشر آثارشان کمر همت بستند و کتابی چاپ کردند؟ این قبول که زمان آن ها فضای مجازی وجود نداشت، اما مگر تلگرام و اینستاگرام، تا به حال توانسته یک نویسنده خوب را، تنها با اشتراک گذاری نوشته هایش به یک نویسنده درجه یک تبدیل کند؟ تا به حال چنین اتفاقی افتاده؟»
یا یک نفر که خیلی هم برایش ارزش و احترام قائلم، گفت :« انتشاراتی ها کتابی را چاپ می کنند که فروش خوبی داشته باشد تا سودش را ببرند. آن ها که کتاب من و تو را چاپ نمی کنند. برو و رمان های بعدیت را بنویس تا روزی که آثارت ارزش چاپ پیدا کنند.» و به آسانی من و رمانم را با خاک یکسان کرد.
چه داستان جالبی است، داستان پیشرفت ما نوجوان ها. گاهی دلم می خواهد هرچه نوشتم را درون آتش بریزم و بسوزانم.
این که انتشاراتی ها دنبال منافع خود هستند، این که در این جامعه به جوانان نو پا - چه در نویسندگی و چه هر مهارت دیگر - بها داده نمی شود، تقصیر کیست؟ واقعا مقصر چه کسی است؟
من که همچنان منتظر نیم نگاهی از سوی نشریه ای هستم که رمانم را خوانده اند (البته نمی دانم، شاید هم نخوانده اند.) . در دلم به درک و شعور کادر آن نشریه امیدوارم. و می دانم که دست رد به سینه من نخواهند زد. و هر طور شده صبر می کنم و منتظر می مانم.
اما، این دروغ نیست که نسبت به ما تازه کار ها بی اعتمادی وجود دارد. من و دوستان نویسنده ام، با انتشار مطالب خود در یک کانال که تنها نود ممبر دارد، نویسنده بزرگی نخواهیم شد. ما به حمایت نیاز داریم.
و حمایت هم به نظر، کلمه دور از ذهنیست برای ما.
#زهرا_خسروی
[ بازدید : 616 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]